کد مطلب:27989 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

حُذَیفة بن اُسَید












817. المعجم الكبیر - به نقل از حذیفة بن اسید غفاری -:چون پیامبر خدا از حجّة الوداع باز آمد، اصحابش را از فرود آمدن در زیر درختانی از دشت كه نزدیك به هم بودند، نهی كرد و كسانی را برای روفتن خار و خاشاك زیر آنها روانه كرد.

پس به آن جا رفت و نماز گزارد. آن گاه برخاست و گفت:«ای مردم! همانا خداوند ریزبینِ آگاه به من خبر داده است كه هر پیامبری به اندازه نصف عمر پیامبر قبلی اش عمر می كند و من گمان دارم كه وفاتم و دعوت حق، نزدیك است. از من پرسیده می شود و از شما هم پرسیده می شود؛ شما چه می گویید؟».

گفتند:گواهی می دهیم كه تو ابلاغ كردی و كوشیدی و خیرخواهی نمودی. پس، خدا به تو جزای خیر دهاد!

گفت:«آیا به این كه خدایی جز خداوند یكتا نیست و محمّد، بنده و پیامبر اوست و بهشت و دوزخش حقیقت دارد و مرگْ و برانگیخته شدن پس از مرگْ حق است، گواهی نمی دهید و به این كه قیامت، بدون تردید، آمدنی است و خداوند، همه مردگان را برمی انگیزد؟».

گفتند:چرا، بدانها گواهی می دهیم.

گفت:«خدایا! گواه باش». سپس گفت:«ای مردم! خداوند، مولای من است و من، مولای مؤمنانم و به آنان از خود آنان سزاوارتر. پس، هركه من مولای اویم، این - یعنی علی - مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!».

سپس گفت:«ای مردم! من پیش از شما می روم و شما در حوض [ كوثر] بر من در می آیید، حوضی كه عریض تر از [ فاصله] بُصری تا صَنعاست و در آن به تعداد ستارگان، جام های سیمین است و چون بر من در آیید، از شما درباره «ثقلین»[1] جویا می شوم. پس دقّت كنید كه پس از من، چگونه با آنها رفتار می كنید. ثِقْل بزرگ تر، كتاب خدای عزوجل، رشته ای است كه یك سرش به دست خدا و سر دیگرش به دستان شماست. پس بدان چنگ زنید تا گم راه و دگرگون نشوید. و خاندانم، اهل بیتم. خدای لطیف و خبیر به من خبر داد كه این دو از هم بریده نمی شوند تا در حوض، بر من در آیند».[2].

818. الخصال - به نقل از حذیفة بن اسید -:پیامبرصلی الله علیه وآله از حَجّة الوداع بازگشت و ما با او بودیم. آمد تا به جُحفه رسید. پس فرمان داد تا اصحابش فرود آیند. مردم نیز جای گرفتند و سپس ندای نماز در داد و با اصحابش دو ركعت نماز خواند.

سپس رو به آنان كرد و گفت:«همانا خدای ریزبینِ آگاه به من خبر داده است كه من می میرم و شما نیز می میرید. گویا كه من فرا خوانده شده و اجابت كرده ام، و از من، درباره آنچه برایتان آوردم و نیز آنچه از كتاب خدا و حجّتش در میان شما برجای نهادم، پرسیده می شود و نیز از شما پرسیده می شود؛ چه پاسخی برای پروردگارتان دارید؟».

سپس به آنان گفت:«آیا گواهی نمی دهید كه خدایی جز خدای یكتا نیست و من فرستاده خدا به سوی شمایم و بهشت و دوزخ و برانگیخته شدن پس از مرگ، حقیقت دارد؟».

گفتند:بدانها گواهی می دهیم.

گفت:«خدایا! بر آنچه می گویند، گواه باش. آگاه باشید كه من شما را بر گواهی ام بر این كه خداوند، مولای من است و من مولای هر مسلمانم و من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارترم، گواه می گیرم! آیا برای من بدان اقرار می كنید و برای من بر آن گواهی می دهید؟».

گفتند:آری، برای تو بدان گواهی می دهیم.

گفت:«آگاه باشید! هر كه من مولای اویم، علی مولای اوست و او، این است».

سپس دست علی علیه السلام را گرفت و با دست خود بلند كرد، تا آن جا كه زیر بغل هایشان پیدا شد و آن گاه گفت:«خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و یاورش را یاری ده و فروگذارش را فرو گذار! بیدار باشید كه من، پیش از شما می روم و شما در حوض [ كوثر] بر من در می آیید؛ همان حوض من در فردای قیامت كه عرضش به اندازه بُصری تا صَنعاست و در آن، جام های سیمین به عدد ستارگان آسمان است!

بیدار باشید كه من فردا از شما می پرسم:شما با آنچه امروز خدا را درباره آن بر شما شاهد گرفتم، چه كردید؟ (و این، به گاه ورودتان بر من در كنار حوض [ كوثر ]است). و پس از من با ثقلین، آن دو گران سنگ، چه كردید؟ پس دقّت كنید كه هنگام دیدارم چه پاسخی برای رفتارتان با ثقلین، پس از من دارید؟».

گفتند:ای پیامبر خدا! این دو ثِقْل چیستند؟

گفت:«ثقل بزرگ تر، كتاب خدایعزوجل است كه رشته ای كشیده شده از خدا و من تا دستان شماست. یك سرش به دست خدا و سر دیگرش به دستان شماست. در آن، علم گذشته و آینده تا برپا شدن قیامت، موجود است؛ و امّا ثقل كوچك تر، همان همراه همیشگی قرآن، علی بن ابی طالب و عترتش هستند. و آن دو، هرگز از همدیگر جدا نمی شوند، تا در حوض بر من در آیند».[3].









    1. ثقلین، یعنی:دو ثقل، دو چیز گران سنگ و یا گران بها، از آن رو كه پرقیمت اند و یا نگهداری آنها و یا عمل به آنها كاری سنگین است. و پیامبرصلی الله علیه وآله قرآن و عترت را «ثقلین» نامید تا بزرگی قدر و عظمت منزلت آن دو را نشان دهد. ر. ك:النهایة:ماده «ثقل».
    2. المعجم الكبیر:3052/180/3، و 2683/67/3، تاریخ دمشق:8714/219/42.
    3. الخصال:98/65.